جوانی خارج از کشور درس می خواند پدرش خادم حرم حضرت رضا علیه السلام است . پسر خارج از کشور می رود تحصیل می کند . بعد از مدتی که مدرکش هم می گیرد بر می گردد، پدر هرجوری می خواهد این پسر را تو خانه نگه دارد تو ایران نگه دارد بماند اینجا برایت کار راه می اندازیم سرمایه لازم را در اختیارت قرار می دهیم این پسر توجه نمی کند. می گوید من می خواهم برگردم.
می رود پیش یکی از اولیا الهی این بزرگوار می گوید کار از کار گذشته پسر تو تو ایران نخواهد ماند فقط یک کار توصیه می کنم انجام بده ، چی؟ مقداری از غبار رو قبر یا رو ضریح حضرت رضا علیه السلام را بده به این بجه ات که دارد می رود در دیار غربت این خاک اورا نگه دارد.
♦️اتفاقا غبارروبی می شود این وارد حرم می شود وارد آن ضریح می شود که غبار روبی باشد یک کاغذ می بیند افتاده رو زمین کاغذ را بر می دارد یک مقدار خاک از روی حرم حضرت رضا توی این کاغذ و می برد به پسرش می دهد می گوید بابا من که دیگر کاری از دستم بر نمی آید می خواهی بروی برو ؛ اما این خاک قبر امام رضاست نگه دار با خودت.
پدر خوابیده پسر تو اتاق نصف شب یک وقت صدای گریه ای پدرش شنید و از خواب پرید ، آمد جلو دید پسرش تو حیاط کنار باغچه دارد گریه می کند ، کاغذ هم دستش است. گفتم چیه بابا؟گفت بابا من می خواهم تو ایران بمانم و با این دختر هم می خواهم ازدواج کنم. کی؟ نامه نوشته نامه را برداشتم دیدم همان کاغذ که از گوشه ی ضریح برداشته بودم خاک ریختم نگو نامه بوده یک نفر یک عریضه نوشته انداخته تو ضریح . نامه را نگاه کردم نوشته بود:
♦️یا امام رضا من دختر یک کارگر شهرداری هستم ؛ به خاطر موقعیت بد پدر من کسی درِ خانه ی ما به خاستگاری نمی آید . زمانش رسیده که من ازدواج کنم احساس می کنم تو خانه ی پدر سربارم. جایی غیر از حرم تو پیدا نکردم بیایم عرض حاجت کنم آنی که تو صلاح می دانی حواله کن برای ازدواج با من.
بابا من فقط با این دختر می خواهم ازدواج کنم.
🔷بلند می شوند می روند به خاستگاری ولی این مرد به همسرش می گوید خانم! من یک کارگر شهرداری یک مرغ دار کم برای او ارزش قائل بشویم این عروسی است که امام رضا برای ما حواله داده. لذا احترامش کن. هرحوری که برای دختر خودت برای این همکن.
می آیند در می زنند بی مقدمه وارد خانه می شوند ؛ و هیچ چی هم از این نامه گفته نمی شود . بساط مجلس به بهترین وجه ممکن ... بعد از اینکه اینها ازدواج کردند می گوید نگاه کردم به دختر گفتم تو این نانه را کِی انداختی؟ دیدم همان روزی که این نامه تو ضریح افتاده همان روز غبار روبی شده و همان روز این نامه به دست این پسر رسیده .
استاد مومنی
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🍄
آمدی و عطر مهرت پخش شد در هر فضا
مینویسم عشق، میخوانم علیموسیالرضا(ع)
#میلاد_امام_رضا علیه السلام بر همتون مبارک عزیزان
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
...